زخمي
رفتيم خونه مامان بزرگ، بعدشم با مجتبي و خاله مريم و خاله ليلا (دختر عمه من) رفتيم پارك. خيلي خوب بود و خيلي خوش گذشت. تا رفتيم الاكلنگ بازي. خيلي غر مي زد چون يه دختر نشسته بود همش غر مي زد كه اون پاشه و باربدي آقا با مجتبي تنها باشه كه يهو پاش موند زير جايي كه پايه الاكلنگ اونجا جا مي افته. خلاصه كه هم من هم باربدي آقا ضعف كرديم. بالاي قوزک پاش كبود شد و كمي هم خون اومد. رفتيم خونه. تو راه براي اينكه آروم بشه مجتبي صداي آمبولانس در مي آورد و باربدي آقا شده بود مريضش. تو خونه هم باند و بتادين و .... پسرم خيلي گريه كرد خيلي
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی