بِمْشُرَمْ
امروز باربدي آقا رفت خونه مامان بزرگ. ظهر رفتم خونه با مجتبي بازي مي كرد. رفتيم كه مثلاً بخوابيم چهل دقيقه فقط داشت شيطوني مي كرد. روشو كرد به من و گفت ماما اينجوري كن (يه جوري كه دندونام رو هم باشه و معلوم) ميخوام دندوناتو بِمْشُرَمْ (يعني بِشْمُرَم). كلي قربون صدقش رفتم. بعد از ظهر هم رفتيم پارك خيلي خسته بودم خيلي. ساعت يازده و نيم خونه بوديم شروع كرده بود تازه به بازي. به بابايي مي گفت: بيا بريم اتاقم
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی