مريضي
ساعت يازده صبح زنگ زدم خونه ديدم صداي عطسه و سرفه هاي خيلي بد مي ياد. پرستارش گقت: خيلي آبريزش بيني و عطسه و سرفه داره. از صبح هم بخاطر داروهاش خيلي گيج و ويجه و همش خوابش مي ياد. توي اداره خاله هدي گفت بهش زادتين بده خوب مي شه. رفتم خونه ديدم خوابه. براش ليمو شيرين و توت فرنگي بردم و يه كم خورد و خوابش برد. بعد از ظهر هم اصلاً حالش خوب نبود. به بابايي گفت زادتين بخر. كه اون هم به دكتر نصر زنگ زده بو.د و گفت حاضر بشيد بريم دكتر. كه منم موافقت نكردم. خلاصه دارو خورد و با بدبختي دو قاشق غذا خورد و خوابيد. و قرار شد فردا مشهد نريم. و عوضش بابايي بمونه خونه پيشش. به باربد گفت خوبه بابايي فرداد نمي ره سركار؟ گفت آره. گفتم من بمونم خونه يا بابايي؟ گفت: دوتايي. (يعني دوتايي بمونيد خونه).
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی