مهمون
امروز صبح مهمونمون اومدن. ایشون که یه خانمن از اهواز اومدن و دوست خاله نرگس هستند. چند روزه با باربدی آقا صحبت می کنم که باید خونه رو مرتب نگه داری اون هم خدا رو شکر رعایت می کنه.
صبه دندونی که دو سال پیش پر کرده بود شکست و مجبور شدم برم دکتر. بابایی رفت پیش باربدی آقا. ساعت تقریباً هفت بود که رسیدم خونه. حالا باربدی آقا نه تحویلی نه سلامی نه علیکی نشسته بود پیش خاله مائده و پازل درست می کرد. انگار نه انگار که من اومدم. به زور بغلش کردم و بوسیدمش.
حالا خدایی خیلی آقا بود نه اینکه خیلی آروم نشسته باشه ها نسبت به همیشه آروم بود. ساعت یازده و نیم هم داشت کتابچه نقاشی شو رنگ می کرد گفتم بیا بریم لالا کنیم. در حالیکه مائده رو نشون می داد گفت: نه مامان لعیا آخه مهمون داریم باید بمونیم پیش مهمونمون.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی