چاقي باربد
با بابايي رفتيم دنبالش و رفتيم خونه مامان بزرگ. شروع كرد به شلوغ كاري و ... .
شب داشتيم سريال مي ديدم كه چرخونك (يك نوع وسيله جهت لاغري است.) رو آورد گذاشت وسط و رفت روش وايساد. گفتم : بــــــــــــــــــــــــاربد. با تعجب و چشمهاي گرد شده گفت: مامان لعيا آخه خيلي چاق شدم. شكمش رو نشون داد و گفت: ببين شيمكم اومده جلو. قيافه من ديدن داشت.
داشتيم مي يومديم خونمون. دايي كريم بهش گفت: باربدي آقا براي من سوغاتي چي ميياري؟ يه نگاه بهش كرد و رفت جلو و دستش رو كرد تو سوراخ زانوي شلوار دايي و گفت: برات شلوار مي يارم ببين پاره است. (دايي از اين شلوار هاي پاره تنش بود.)دايي گفت: پاره نيست مدلشه. بعد به من گفت: مامان لعيا ببين شلوارش پاره شده بهش بگو پــاره است.
ما هم گفتيم دايي حقته. درست لباس بپوش كه بهت اينجوري نگه.
بعدشم دايي ها شروع كردن به توضيحات كه من جورابم پاره است، من كاپشنم پاره است و ... و باربدي آقا هم به همه قول داد كه براشون سوغاتي بياره.