پياده روي
چون قراره بابايي دير بياد صبح بعد از صبحونه حاضر شديم كه بريم خونه مامان بزرگ. باربدي آقا هم گفت: مامان لعيا، پيماني نيست، آژانس نياد، آخ جون پياده بريم. با تاكسي رفتيم خوش گذشت. تا رسيديم هم رفتيم پارك. كلي بدو بدو كرد. بعد از ظهر هم با خاله نرگس رفتم منوچهري حدود دو ساعت طول كشيد. اومدم خونه مامان بزرگ بيچاره ام كرد. يعني چي كه تو بچه رو ول كردي رفتي. هفته اي يك روز تو رو مي بينه و ... همش داشت گريه مي كرد و ... . بابايي هم زود اومد يعني حدود ساعت نه. يه كاري خونه داشت رفت انجام داد و اومد.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی