باربدباربد، تا این لحظه: 16 سال و 11 روز سن داره

باربدي آقا

روز مادر

1390/3/3 23:59
نویسنده : لعيا خاني
175 بازدید
اشتراک گذاری

امروز روز مادر بود. اين كلمه رو «مادر» واقعاً تا وقتي مادر نباشي نمي فهمي يعني چي. احساسش نمي كني. خيلي خوشحالم كه مادرم. اميدوارم مادر خوبي باشم. البته خيلي تلاش كردم. گرچه راضي نيستم. روز مادر به همه مادر ها مبارك. بماند كه اين روزها بعضي مادرها رو مي بينم كه صرفاً 9 ماه مادر بودند و فرزندشون رو حس كردند. ديگه بعدش خودشون در اولويت بودند. خدايا واقعاً همه مادرها بهشت زير پاشونه به يك اندازه.

بعد از ظهر با پسرم رفتيم حمام يك ساعت و ربع داشت آب بازي مي كرد. بهش گفتم: مامان ببين كف دستامون باد كرده. گفت: مثل چي؟ گفتم: مثل بادكنك. گفت: نه مثل شكم تو وقتي من توش بودم. از تشبيهش خندم گرفته بود. تا رفتيم بيرون زنگ در رو زدند. بابايي بود. بيست دقيقه پشت در بود چون در رو  قفل كرده بودم. رفته بود بربري خريده بود و داشت مي خورد. تقصير خودشه عادت ندارين ساعت هفت و نيم بياد خونه.خنده 

داشتم موهامو خشك ميكردم كه دو تايي اومدن تو اتاق و باربدي آقا جفت دستاش پشتش بود و گفت: روز مادر مبارك. بعد يه جعبه داد و گفت بفرمائيد. كلي ذوق كردم.

شام براش با كلي دردسر و بدبختي پيتزا با گوشت ماهيچه درست كردم ولي يه كوچولو خورد و نون و پنير خورد.

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (2)

مامان دیبا و پرند
4 خرداد 90 21:41
سلام دوستم روزت مبارک.
فلفل بانو
7 خرداد 90 11:16
بيچاره آقاي پدر دست باربدي درد نكنه پيتزا مشكل داشت يا باربدي ميل نداشت
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به باربدي آقا می باشد