عطر
امروز خونه مونديم و با هم كلي بازي كرديم. ساعت هشت و نيم شب تا بابايي اومد باهاش رفتيم بيرون. يه يكساعتي با بابايي تو ماشين منتظر من بودن. خيلي بهشون خوش گذشته بود. قبل از اينكه بريم بيرون عطر زدم . گفت: منم ميخوام. منم مي خوام. از ادكلن بابايي خواستم بهش بزنم كه كلي گريه كرد. از عطر خودم بهش زدم. وقتی برگشتيم بازهم با هم كلي بازي كرديم.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی