مرد عنكبكوتي
چهارشنبه (۱۸/۱۲/۸۹) رفتم خونه حاضر شديم رفتيم خونه مامان بزرگ. مي خواستم درو قفل كنك كه دست زد توي جيبش و گفت: مامان بهم قاقا بده بزارم توي جيبم. براي مامان بزرگ ببرم. منم براش شكلات گذاشتم. خاله مريم بهش گفت: باربد پس من چي؟ به مريم گفت: تو چايي بخور. مريم مي گفت از صبح ميگه من مرد عنكَبَكوتي (عنكبوتي) هستم. خونه مامان بزرگ مثل هميشه خيلي بهش خوش گذشت.
مثل هميشه بابايي دير اومد و شروع كرد به بازي با باربد.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی