شلوغ
بعد از ظهر رفتيم خريد امين حضور. چيزي هم نخريديم. برگشتني رفتيم فروشگاه علي دايي براي دايي رحمان كه امروز تولدشه خريد كنيم. خداي من كلاً يك ربع مغازه بوديم بيچارمون كرد. مي رفت پشت رگالها قايم مي شد. داغون شديم.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی