باربدباربد16 سالگیت مبارک

باربدي آقا

پازل

1390/9/21 11:39
نویسنده : لعيا خاني
213 بازدید
اشتراک گذاری

روز يكشنبه 13 آذر خونه مامان بزرگ:
دو روزه كه شعر «يه روزي آقا خرگوشه پريد ... » مي خونه شب يهو گفت: «يه روزي آقا ماشينه  رفت دنباله يه تراكتور   تراكتور پريد تو پاركينگ   ماشينه گفت آخ» خيلي خوشم اومد از اينكه ارتباطا رو اينقدر خوب مي‌دونه و شاعره از خود راضی

ديشب باربدي آقا و بابايي با هم بازي مي كردند، منم مثل هميشه در آشپزخانه بودم كه يهو داد بابايي آآآآآآآآآخ. داستان از اين قرار بود كه باربدي يه چكش چوبي داره اومده عروسك هاي پت و مت رو بزنه كه خورده بود توي زير چشم بابايي. بعدشم چكش رو بابايي پرت كرد رو كمد و منم دست پسرم رو گرفتم و با حال قهر از تو اتاق اومديم بيرون. اين مردا اصلاً نمي دونم چرا اينجوريند انگار سرش قطع شده.
شروع كرديم با هم بازي كردن. پسرم با لگو بابا و مامان و پسر درست كرد (عكساشو ميذارم). مامان رو چاق درست كرد. ترسيدم گفتم نكنه فكر مي كنه من چاقم (كه اصلاً نيستم) چاق درست كرده ولي ازش كه پرسيدم گفت: آخه مامانه روباتها غذا زياد مي خوره چاق شده. 
ازش پرسيدم دست باباهه چرا اينجوريه؟ گفت: آخه تو دستش شمشير ليزري هست.

وسطيه بابا سمت راستش نيني سمت چپ هم مامان

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به باربدي آقا می باشد