باربدباربد16 سالگیت مبارک

باربدي آقا

خواب

1390/9/21 23:59
نویسنده : لعيا خاني
143 بازدید
اشتراک گذاری

صبح ساعت ده و نيم بيدار شده بود. بابايي اومد دنبالم و با هم رفتيم دنبال باربدي آقا بعدشم خونه مامان بزرگ. چون بابايي مي خواست بره حجامت.
كلي با هم پازل بازي كردم و خودم كلي ذوق نمودم. تو راه گفت: رفتيم خونه والاس و گروميت ببينم (اسم يه كارتونه) گفتم باشه. ساعت يازده و ربع  تو راه خونه تو بغلم خوابش برد. تو خونه داشتم لباساشو عوض مي كردم كه تو خواب و بيداري بود كه گفت: والاس و گروميت نديم ها. گفتم: صبح مي بيني. انگار كه بهش برخورده باشه. فوري بيدار شد و الا و للله بايد الان ببينم و خوابم نيمياد. كه با قصه تعريف كردم بابايي و من نميدونم دو تايي كي خوابمون برد.اصلاً نمي دونم چكار كنم كه حداقل زودتر از 12 بخوابه.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به باربدي آقا می باشد