باربدباربد، تا این لحظه: 15 سال و 11 ماه و 24 روز سن داره

باربدي آقا

نصيحت باربدي

1389/12/24 9:40
نویسنده : لعيا خاني
204 بازدید
اشتراک گذاری

بعد از ظهر از خواب بيدار شديم. اول كه بيدار نمي‌شد و مي‌گفت لالا دارم. چراغها رو روشن كردم. داد كشيد و خاموش كرد و باز هم خوابيد. تلويزيون رو روشن كردم و گفتم: پس خودم كارتون مي‌بينم.گوشاشو گرفت و گفت كَمِش كن. لالا دارم. گفتم باشه پس مي رم شير با قاقالي‌لي بخورم. اينو كه گفتم پريد توي آشپزخونه. در عين حال كه شيرشو مي خورد. تلويزيون مي ديديم. داشت چهارشنبه سوري و ترقه و آتيش و ... نشون مي داد. كه يهو گفت: مامان خاله نرگس از اينا خريده. (خاله نرگس هر سال مي‌خره. نمي دونم اين آقا امسال چه جوري ديده كه نرگس خريده) گفتم آره. به خاله بايد چي بگيم. گفت: به خاله مي‌گم اينا خطرناكه. از توي كيسه در نيار. آتيش مي گيري. گفتم: زنگ بزنيم. به خاله بگيم خطرناكه؟ كه زنگ زديم به خاله مريم پيغام داديم كه به خاله نرگس بگه. خاله مريم هم گفت: باربد جان شايد تو خاله نرگس رو درست كني.  اينقدر صحنه هاش بد بود كه خاموشش كرد و دمر شد و با ناراحتي گفت: خونه ها خراب شدن. 

ميله هاي چادر بازيش چهارتاش در اومده بود. هي مي‌گفت:مامان اينا رو درست كن. من نمي تونم. گفتم: ميتوني. باربد تو همه كار مي توني انجام بدي. خلاصه يه پنج شش باري گفتم. كه ماشاء... بدون كمك من درست كرد. بعد به پهلو گذاشت و گفت: مامان مثل ماشين بتون شد. اينم دَرِشه. شب هم رفتيم بيرون يه كار كوچولو داشتيم. بعدشم رفتيم خونه مامان بزرگ. بماند كه اونجا دائي ها اينقدر باهاش حرف زدن كه آخر شب مي‌گفت بريم ترقه بزنيم. گفتم: مامان خطرناكه. ‌گفت: نه خوبه. خلاصه كه اينم از فرهنگ سازي خانواده من.!!!!!

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به باربدي آقا می باشد