سس
رفتم خونه هنوز نهار نخورده بود. با بدبختي چند قاشق بهش غذا دادم. توي راه داشتم مي رفتم خونه چيپس خريده بودم. ديگه مجبور شدم بهش چيپس و ماست دادم. خوب هم خورد. بعد از ظهر هم بيدار شد و شير خورد و بابايي اومد دنبالمون رفتيم هايپر. بهش خوش گذشت بعدشم رفتيم رستوران كه منو ديونه كرد. باباش با يك سس (از اين سس كوچيكها) حسابي سرگرمش كرد تا يكم غذا بخوره. بهش ميگفت باربد اين زنبوره. (با صداي زنبور) بعد اين زنبور مي مرد بهش نفس مصنوعي ميدادند، بعد مي شد شكلات ( از وسط ميپيچوندنش)، بعد ميشد موشك و .... . و باربد با صداي خيلي بلند مي خنديد. توي خونه هم كلي بازي كردند و كشف كردند كه ماهيمون تخم گذاشته و كلي خوشحالي كردند.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی