شكستني ها
رفتم خونه بيدار بود. كلي با هم كشتي گرفتيم و بازي كرديم. يهو بهم گفت: مامان برام جرثقيل نشكستني بخر. (چند روز پيش توي فروشگاه يه جرثقيل ديد و خواست كه من به فروشنده گفتم زود ميشكنه؟ اونم گفت: شكستني نيست.) بعد بهش گفتم ديگه چي شكستنيه؟ كه شروع كرد و گفت: تلويزيون، آكاواريوم (آكواريوم)، ماكروويو، ميز و ... . بعد از ظهر هم با هم رفتيم پارك بهش خوش گذشت. تو پارك هم بن تنش گم شد كه برنامه داشتيم تا آْروم بشه و با ساناز هم دوست شد. بابايي هم اومد پارك دنبالمون.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی