كانگورو
از امروز باربدي 1-كانگورو شده. نينيش هم بع بعيه، كه مي ذاره توي لباسش و مي گه نينيم رفته توي كيسم و ميپره عين كانگورو. 2- پرنده يخي شده (به قول خودش مثل بن تن) و ها مي كنه و ميگه مامان يخ بزن. منم مجبور بگم واي يخ زدم و اونم مي ره پتو مي ياره كه بكشه روم كه گرمم بشه ... خيلي با هم بازي كرديم.
آموزش دستشويي رفتن ادامه داره و چون بن تن و مستر بين رو خيلي دوست داره، بهش گفتم اونا پوشك ندارن پس پوشك خوب باربد هم ميگفت نيست. خلاصه با اين حربه دو بار رفت دستشويي.
بابايي هم ركورد شكست يازده و پنج دقيقه رسيد خونه شروع كرد به بازي باهاش. كه نيم ساعت بعدش من خوابم برد و فقط بابايي بيدارم كرد كه بخوابونمش كه پنج دقيقه باهاش حرف زدم خوابش برد. خيلي خسته ام.
اينم يه عكس ديگه اينجا 23 فروردين 1388 روبروي در آزمايشگاه مسعود. باد مي يومد شالمو كشيدم سرش. اين خيلي دوست دارم. توي اين عكس خيلي شبيه بچگي هاي پريسا شده.
http://turboupload.com/th3gmgy3rste