بي وفا
ديروز اصلاً حالم خوب نبود ولي خدا رو شكر خبر خوب شنيدم. خدا رو شكر. بعد از ظهر داشتيم بازي مي كرديم. غافل شدم رفت سراغه كيفم و مثل هميشه آدامس مي خواست. بهش گفتم آدامس براي آدم بزرگا هستش. بعد گفت مامان يه كوچولو. كه بهش يه ذره آدامس دادم. كيفم رو داشت مي گشت كه يه تكه كاغذ پيدا كرد كه براي تبريك تولد امام زمان (عج) بود. يادمه نيمه شعبان توي تنديس بوديم بهمون دادن. خلاصه به زور ازم گرفت. گفتم خب مامان حالا كه گرفتي بايد روشو بخوني چي نوشته. با پر رويي گفت اينجا نوشته بچه ها كار بد بكنند . بعد كاغذ رو برگردوند و گفت اينجا نوشته بچه ها آدامس بخورن. پسرم كلي خوندنش خوب شده. شب توي آشپزخونه دو تايي آشپزي ميكرديم كه كورن فلكس ...
نویسنده :
لعيا خاني
13:37